علاقه ي انسان ها به توليدمثل

ساخت وبلاگ
من هميشه آدم قهاري بودم توي خداحافظي كردن و نامه نوشن براي خداحافظي و پايان دادن به خيلي چيزا خيلي چيزا رو خيلي پر سوز و گداز پايان ميدادم...دراماتيك و رمانتيك و شايدحتي فراموش نشدني... خيلي چيزا مث خدافظي با دوست...خدافظي با كتاب...خدافظي با شعر ...خدافظي با روپوش هام...خدافظي با آدماي توي پارك...خدافظي با سالنامه ها و سررسيدها...خدافظي با اشك هام خدافظي با خنده هام خدافظي حتي با سنگ توالتي كه چندش آور ترين چيزها رو به آغوش ميكشه ...خنده داره ...و شايد حتي ديوانه وار و البته به كسي مربوط نيست كه توي مغز من چه چيزي در حال تحليل شدنه و ميتوني حتي از همين جاي نوشته در حالي كه بهم فحش ركيكي ميدي توام خدافظي رو به خودت ياد بدي... خدافظي از من...اون قديما كه 16 شايدم17 ساله بودم يه دفترچه خاطرات فوق العاده تخمي داشم كه پراز دري وري هاي توهم انگيز عاشقانه بود اولش نوشته بودم:هرسلام آغاز دردناك يك خداحافظي است ميدانم ولي من پس از خداحافظي هم عاشقت مي مانم(تا همين اندازه مشمئزكننده و چندش آور)اما من يادگرفتن خدافظي كردن رو اولين بار از همون دفترچه خاطرات شروع كردم از همون سال باورهاي عاشقانه ي من فرو ريخت و با اينكه هربار سعي كردم دوباره بچينمش مثل دومينوي نصفه كاره ي نامنظمي پشت سرهم خراب شد و به پايان رسيد و من خب ديدم كه  دقيقا همون كوالايي هستم كه عاشق برگ اكاليپتوس يك درخت ميشه و علاقه ي انسان ها به توليدمثل...
ما را در سایت علاقه ي انسان ها به توليدمثل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedayesokoot96 بازدید : 247 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 12:52

اين ماجرا درست وقتي اتفاق ميفته كه فكر ميكنيد بقيه بيشعورن و شما نيستيد من هم توي زندگيم تبديل به بيشعور شدم ودرست زماني تونستم اين صفت دردآورو از خودم بكنم كه به جاي بحث با بيشعورها اونا رو به حال خودشون رها كردم بحث كردن با بيشعورها چيزي رو حل نميكنه فقط ممكنه تو هم مثل اونا مبتلا به بيشعوري بشي توي فيلم سينمايي مرد عنكبوتي3 نيروهاي اهريمني سياهي وجود داشته كه به لباس و بدن پيترپاركر ميچسبيدن و بيشعوري از ديد من دقيقا يه چيزي مثل اونه كه وقتي بهش نزديك ميشي بدون هيچ تحليل و توقفي سريع به تو ميچسبه و تو رو به يك بيشعور تبديل ميكنه اينكه حتي تصور كني كه ممكنه چيزي با بحث و حرفاي حتي بسيار منطقي و خيلي ساده ي تو با بيشعورا حل بشه اشتباه محضه بيشعورها انقدر قهارن كه تو رو قانع ميكنن كه مثل خودشون بيشعور بشي و به جاي دنيا توي آدما سرك بكشي توي همه چي آدما حتي اونا تو رو قانع ميكنن كه مثل خودشون فكر كني مثل خودشون زندگي كني چايي بخوري پياز خورد كني و به توليدمثل  فكر كني...و خب بنظرم بيشعوري هم يه مرحله و يه قسمت زندگيه كه رهايي ازش خيلي لذت بخشه يني انقدر لذت بخشه كه خوشحال ميشي كه بيشعور بودي و تونستي اين حس رهايي رو بچشي جدا كردن خودت از آدما مثل جدا كردن خامه ي خوشمزه ي نون خامه اي تو بچگي مي مونه كه برات طعمش از همه چي دلچسب تره...يه چيزي مثل اين...و اما بحث توليد مثل كه توي علاقه ي انسان ها به توليدمثل...
ما را در سایت علاقه ي انسان ها به توليدمثل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedayesokoot96 بازدید : 178 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 12:52

ميدوني هرروز كه به شب ميرسه به اين فكر ميكنم كه ممكنه همين هفته ي آتي و نهايت همين ماه آتي روزاي آخر دنيا باشه يا حداقل دنيايي كه اطراف منه و سرزمين منه ...هميشه بودن ادمها و موجودات شبيه به آدم كه اطراف منن كه با همه تفاسير و ديدن واقعيت هايي كه ازش فراري ان بازم  چندين بار ميبينم و ميشنوم موجودي به اين مجموعه اضافه ميكنن و يا مشغول به اضافه كردننهميشه حرفاي زيادي براي گفتن وجود داره چيزايي كه منو آزار ميده شايد تنها نوشتنشون هست كه كمي از حجم اون توي منه سنگين رو كم ميكنه...بلاخره توي زندگي همه ي ماها يه سيگار هست كه عاقبت روشن ميشه يا شايد يه چيزي مث سيگار كه دود ميشه...يه دود غليظ ...اصلا زندگي همش يه دود غليظه و ما آدما همه ي پنجره هاي مرگو بستيم كه دود بيرون نره و به حيات مون ادامه بديم همه ي ماها از مرگ ميترسيم از چيزايي كه درد داره ميترسيم شايد درد كشيدن چيز بدي نباشه حتي ولي ترس از درد كشيدن از خود درد كشيدن هميشه سخت تر بوده ...مجبور به تحمليم وقتي پنجره اي باز نميشه و آستانه ي صبر ما بالا و بالاتر ميره از جهاني كه دورافتاديم و پرت شديم اينجا مثل آشپزخونه ي سرد نموري كه زير كپسول گاز قديمي جابه جا نشده اش هزاران سوسك مشغول جفت گيري ان و تو حتي از ديدن اين صحنه  هم به تفكر فرو نميري فقط و فقط تحمل ميكني ...تحمل زياد...انگار چيزي نميفهمي...و حتي چندشت نميشه حتي اج علاقه ي انسان ها به توليدمثل...
ما را در سایت علاقه ي انسان ها به توليدمثل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedayesokoot96 بازدید : 216 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 12:52